-
تخم حسرت به درون می کارم
سهشنبه 18 اسفند 1383 20:06
گرگان ۱۵ اردیبهشت ۵۲ همه جایم تاریک همه جایم بی روح همه جایم غمناک تنم از تنگی خورشید به تنگ آمده است دست من گیر خدا کز همه آدم هایت پای تنها من بیچاره به سنگ آمده است من در این باغ سکوت تخم حسرت به درون می کارم روی ان لاشه گندیده روز آنکه گذشت اشک غم می بارم سردی سینه ز کولاک غمی سنگین است همه جا نفرین است همه جا...
-
جنگ نادانان
سهشنبه 18 اسفند 1383 20:06
سال ۵۲ گرگان جنگ نادانان برای نان ببین رخت انسانی چنان پوشیده این حیوان ببین عده ای مشغول تحقیق و تفکر در وجود عده ای هم در عزای قوت شب گریان ببین فرق بین دام و انسان نیست تنها نطق او رو به عمق ذات وآنجا جلوه انسان ببین رو به سوی آسمان بال خیالت باز کن در طواف کهکشانها قدرت یزدان ببین رو به اعماق وجود از جهان غافل...
-
من دیوانه و روز
سهشنبه 18 اسفند 1383 20:05
جمعه ۲۱ تیر ماه ۵۳ شهرکرد من و روز من وتنهایی و آشفته اطاقی مرموز من و روز من و این خانه ی تنها و خموش من دیوانه و یک دنیا هوش من دیوانه و اندیشه پرواز بلند نیست شایسته که پوسیده شوم در این گند خشک شد شانه لرزان من از هیبت سنگینی روز تو هم ای خانه ویرانه بسوز من و دریای خیال من و افکار محال من و خاموشی و اندیشه بکر من...
-
صبر و شکیبایی
سهشنبه 18 اسفند 1383 20:04
داراب سال ۵۹ عقل حیران شده از وسعت بینایی تو دهر نالان شده از صبر و شکیبایی تو باد شبگرد کجا بهر تو لب بگشاید لب گشاید شکند شاخه تنهایی تو
-
همسفر با بادم
سهشنبه 18 اسفند 1383 20:04
فروردین ۶۱ شیراز من تنها به سر سفره عید که پر از تنهاییست دست تنهای خودم می بوسم و به این رشته سرسبز نجیب از نجابت گویم غم تنهایی و بی همسفری باد مبارک بر ما دو پرستوی مهاجر از راه به نظر گاه من سوخته دل آمده اند هر دو را بوسیدم هر دو را بوییدم بوی سرسبز محبت با دست از پر پرپر آنها چیدم من به تنهایی خود معتادم من به...
-
آشنای ناشناس
سهشنبه 18 اسفند 1383 20:03
تهران سال ۶۲ شهره جان امروز می آیی به دیدارم چرا بی وفا حالا که من رنجور و بیمارم چرا سالها از دور بودم با صدایت آشنا آمدی امشب کنار بستر زارم چرا بار عشق تو فزون گشته به بار خاطرم باری از من بر نداری گشته ای بارم چرا چون که دانستی به آزارت دلم خوش می کنم کرده ای اکنون تو دیگر ترک ازارم چرا من که سبزی را به جنگل می...
-
بی نیازید به قانون من
سهشنبه 18 اسفند 1383 20:02
داراب ۲۲/۲/۶۷ تقدیم به هیئت محترمی که سی سال زحمت مرا نادیده گرفت و در آتش کینه و نفرت محفوضات ذهنیم را به آتش کشید. هله ای جمع پر از حیله و نیرنگ و ریا پنجه هاتان پر نامردی سرخ گونه هاتان همه پر چین و شیار جای اشکی که نباریده به شبهایی تار شرمتان باد که می خشکانید به گلستان وجود گل سبز پاکی روی نعش پاکی پرورش داده گل...
-
دلم بسته ام به سقف قطار
سهشنبه 18 اسفند 1383 20:01
نوامبر ۱۹۸۵ آشوفن بورگ ـ آلمان غربی تمام طول راه دلم بسته ام به سقف قطار و قطره قطره یاد تو جاری به دشت خاطره ام کدام ریل شیار خواهد کرد فضای غربت ذهنم به وقت بدرقه ات کدام جاده مرا از تو دور خواهد کرد کدام قسمت هوش سرم به یاد تو بود کدام قسمت جاده برای رفتن بود کدام کلبه به تاریکی دلم دیدی تو ای پرنده غمگین قصر تنهایی
-
فاجعه
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:55
شیراز اسارتگاه عادل آباد زمستان سال ۷۷ کیست این مجرم که زندان را معطر کرده است قلب زندانبان و زندانی مسخر کرده است تا بدوزد جامه ای بر قامت جلادها ظلم با ابریشم شعرش مصور کرده است سیل اشک خاکیان از آسمان بگذشته است آسمان روی زمین از اشک خود تر کرده است قصه ناباوری پر کرده باورهایمان این فجایع را خدا در عرش باور کرده...
-
سقف آسمان
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:51
تقدیم به هنرمندان و هنردوستانی که در اینترنت به دنبال هنرند سال ۸۱ داراب شب ساکت و سقف آسمان کوتاه است بر پهنه دشت رد پای ماه است هر ثانیه از ستاره ای می پرسم تا خانه دوست چند ساعت راه است؟
-
روی هر دستی نوشتم یادگار خویشتن
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:50
دی ماه ۷۷ داراب با شما می گویم امشب حال زار خویشتن قصد دارم ترک گویم من دیار خویشتن بر نچیدم در جوانی غنچه ای از باغ وصل تا به تاراج خزان دادم بهار خویشتن نیست بر خاک شهیدان حاجت شمع و چراغ شمعم و می سوزم امشب در مزار خویشتن عشق را در مکتب عرفان بیاموزد ز من هرکه چون من عاشقی سازد شعار خویشتن همچو شمعی پای تا سر جمله...
-
چه زجرها که کشیده ام
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:49
سال ۷۶ داراب گذشت آنکه مرا جای کنج زندان بود... خوراک روز و شبم درد و داغ هجران بود کنون که می روم از شهر دردها ای کاش به جای غصه لبم همچو غنچه خندان بود چه زجرها که کشیدم ولی ننالیدم چرا که دور زمان بر مراد نادان بود
-
باغ من و باغ خدا
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:49
سال ۶۷ داراب میان باغ من و باغ سبز خدا کبوتران همه دانند یک وجب راه است
-
نام پاک پدرم
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:48
سال ۶۷ داراب نام پاک پدرم روی علف ها مرده بره شعر من آن تازه علف را خورده
-
اولین ابر
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:48
سال ۶۷ داراب و شاید اولین ابرم که روی صخره های خشک می بارم شده باریدن بر صخره در هر روز و شب کارم و شاید اولین ابرم
-
من از خود سخت دلگیرم
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:47
داراب سال ۶۷ من از من بودن خود سخت دلگیرم دلم خواهد که چوپانی شوم در گوشه صحرا بخوانم من سرودم را میان جمع چوپان ها
-
من اکنون با می آیم
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:46
سال ۶۷ داراب من اکنون باز می آیم در گلخانه دیدار را وا کن که من مشتاق دیدارم و اکنون باز می آیم من از قصر بلور شعرهای حافظ شیراز می آیم من اکنون باز می آیم و با صد خاطره صد راز می آیم من اکنون با می آیم
-
ارشیا
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:45
مرداد ۵۲ شیراز حقیقت تلخ است ولی باید آنرا پذیرفت سر انجام آغاز زندگی هر موجودی مرگ است ولی مرگ زودرس آن هم برای کسانی که چراغ هستی خود را می سوزانند تا روشنی راه دیگران شوند واقعا ماتم زاست این قطعه را در سوگ برادرم " دکتر بزرگ بحرانی " استاد دانشگاه شیراز که عمر خود را وقف دانش و دانشجو نمود سروده ام و تقدیم به دو...
-
آی شبنم ها
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:44
گرگان فروردین ۵۲ آی شبنم ها که صحرا در غم مرگ شما بر تن نموده جامه غم را آی شبنم ها که دیشب تا سپیده روی دوش سبزه ها آوای جان بخش حیات جاودانی را به لب تکرار می کردید آی شبنم ها که دیشب دختران مست و خواب آلوده این آسمان لاجوردین بوسه های آخرین دیدار را روی شما می ریخت شما غافل ز فردا شما غافل ز دریای خروشانی که در هر...
-
اشک سحرگاهی
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:43
شیراز مرداد ۴۵ چون اشک سحرگاهی از چشم ترم رفتی با می شده ام همدم تا از نظرم رفتی یک چند چو جان بودی هرشب تو در آغوشم دیدی چو بلا بارد شب ها به برم رفتی دوران خوشی هرشب بالین سرم بودی امروز که سنگ غم بشکسته پرم رفتی در عصر فضا یاران مشتاق زر و سیمند دیدی چو ز زر نبود دیوار و درم رفتی یک ذره هنر از من هرگز نخرند اینجا...
-
کاج ها
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:42
گرگان بهمن ماه ۵۱ من اینک نیک می دانم صدای پر طنین کاج های شاد جنگل را همه در بین خود نجوا کنان نام تو را تکرار می کردند آری درختان نیز هوشیارند و می دانند نام بکر و شیرینت فقط نام تو را تکرار می کردند
-
قبرستان اندیشه ها
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:40
گرگان اسفند ماه ۵۲ دیشب من و خیال همراه با کبوتران سبکبال آرزو پر می زدیم تا به سوی کهکشان رویم در بین راه برخورد می کنیم به باغ خاطره انگیز قبرها در موج قبرهای سرد که در باغ جاودانی تاریخ خفته اند یک گل از میان گلستان قبرها نامد مرا به نام با ناله ای که در گلو خفه گشته است فاش می سازد ما را به جرم آدمیت بیش ازحد در...
-
می تکانی تو ز غمها تن را
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:37
بهار ۶۱ شیراز به مطب خانه خود که به اندازه یک دنیاییست تو به اندازه صد سال عبادت عظمت آوردی تو به پاکی چو حریر مهربان همچو نسیم با طراوت چون باغ با سخاوت چون ابر گرمی و روشنیت چون خورشید خواب آور چو بهار که به چشم تر من خواب آری در مسیحا دمیت عیسی ای سر به زیری چو درخت چون درختی پربار در بیابانی دور وسعت سایه تو تا...
-
خواب رفتم به زیر چتر چنار
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:34
سال ۷۷ داراب خواب دیدم شبانه ای بسیار خواب آشفته بودن بازار خواب دیدم که جمع دانایان سربه زانو نهاده و بیمار خواب دیدم که دست درویشی نقش هیچی کشیده بر دیوار خواب دیدم که لاشه نامم می کشیدند زیر گرد و غبار خواب دیدم که دوستان قدیم دشمنانی شدند در رفتار خواب دیدم که دست آتش و باد یکه تازند بر همه گلزار خواب دیدم که ابر...
-
یادش بخیر الفت شب های باردار
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:27
سال ۷۴ داراب یادش بخیر شبهایی که گرفتاری و دل مشغولی کمتر بود با بچه ها دور هم جمع می شدیم و از هر دری سخنی و از هر سخن شعری آفریده می شد بچه های شاعر و شعردوست داراب انجمنی تشکیل داده بودند به نام انجمن بهار که هر از ۱۵ روز یک شب تشکیل می گردید و بچه ها سروده های خود را قرائت می کردند و قطعه و یا شعری که در مورد...
-
بارانی از سنگ می بارد
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:24
داراب سال ۷۹ ز رنگ نقره ای گریه جاده غمگین است تمام سطح خانه پر از ماجرای تلخ من است خانه هوای دعوت به خیابان را دارد و آهنگ تلخ و دلنواز پای عابر قانون ظلم را به سخره گرفته است خانه تاریک است بارانی از سنگ می بارد و خانه ام را زیر رگبار گرفته و تنهایی مرا زیر آوار خانه ام دفن می کند مرا به خانه چه حاجت؟ که خیابان...
-
پرچم نام تو
سهشنبه 18 اسفند 1383 19:20
داراب تیر ماه ۸۲ در کویر سینه ام بذری که دادی کاشتم خون لخته گشته از روی دلم برداشتم روح بی سامان خود را من جدا کردم ز درد پرچم نام تو را بر روی آن افراشتم
-
علی
سهشنبه 18 اسفند 1383 14:12
داراب تیر ماه ۸۲ یکی از بیننده های خوبم که خانمی است از کلن( آلمان ) ضمن تائید سایت پیشنهاد فرمودند که در سایت کمبودی حس می شود و آن کمبود همانا جای سبز حضرت علی در سایت می باشد و به من پیشنهاد نمود که شعری درباره این مرد جاودانی تاریخ سروده به سایت بدهم. پیشنهاد بسیار جالب و منطقی بود من نیز برای رضایت این دوست خوبم...
-
ریشه ی اندیشه
سهشنبه 18 اسفند 1383 14:06
تهران ۹ مرداد ماه ۸۲ غربتی دارم در این دنیای دون کی توانم از خودم آیم برون ریشه اندیشه دارم در وجود مشکل است آنرا که سازم سرنگون
-
تو و یک ساقه گل دار تنهایی
سهشنبه 18 اسفند 1383 14:01
به یاد شیراز شاد و جوانی نا شاد من سال ۴۷ مپرس از من نشان عیش و نوش زندگانی را که در پای پری رویی تبه کردم جوانی را نبینی دیگر اندر چهره ام آثار شور و شادمانی را گل پرپر شدم از دست دادم عطر و بوی آن زمانی را کنون از دست بیداد زمان آماج غم گشتم تنی درد آشنای رنج و حرمان و ستم گشتم خوش آن شب ها که از ناکامی و هجران جدا...