خرده تنهاییم از آب بگیر

داراب 24 بهمن 87 

 

تقدیم به دوستان و بینندگان خوبم که در آن طرف آبها در غربت به تنهایی غربت زده ای در وطن می نگرند : 

 

نام تنهایی من روی دریا پهن است 

خرده تنهاییم از آب بگیر 

کاش بیهوشی مزمن 

تنِ هشیاری من را می برد 

پشت سجاده گسترده شهر  

جسدش را می خورد 

من به شهر خودم و 

درد غربت دارم 

جسد غربت خود  

همره آب 

به شما بسپارم 

من به دیدار تو  

با آب زلال آمده ام  

تو به ساحل برگرد 

خرده تنهاییم از آب بگیر 

که از آن سوی افق 

خیره بر غربت تنهایی من می نگری 

تو به ساحل برگرد 

خرده تنهاییم از آب بگیر ...

باز کن ...

یکی از دوستان در صفحه نظرات من نظری گذاشته بود ، وقتی به وبلاگ او رفتم تا از او تشکر کنم ، قطعه زیر را فی البداهه سرودم ، هم اکنون بی مناسبت نیست که این قطعه را به نظر دوستان خوبم نیز برسانم : 

 

 

داراب 9 بهمن 87 

 

 

باز هم  

آمدم و  

دل به تنهایی 

تنهای تو 

دادم  

دیشب 

و تو هم 

سعی بکن 

باز کنی 

گره ساکت 

تنهایی من ...