چه صبح قشنگی است صبح بودن تو

در این شعر با معذرت از بزرگ شاعر عالم خلقت "حافظ" که این شعر از وی الهام گرفته شده و از این نظر در پیشگاهش شرمسارم. حافظ خداگونه ای بود که دو زبان می دانست، یکی زبان خدا و دیگری زبان مردم و زبان خدا را برای سه دسته مردم روی زمین ترجمه داشت، یکی انسان هایی که هنوز به دنیا نیامده است،دوم انسان هایی که در حال زیستن هستند و سوم آنهایی که از دنیا رفته اند . پا نهادن بر جای پای چنین مرد بزرگی همت و جسارت می خواهد ، امیدوارم این شایسته مرد این جسارت بزرگ را بر من ببخشاید. فتاح بحرانی


داراب 25 آبان 92


بیا تو دوســــت خـوبم ستم نخواهـــــد ماند

به روزگـــار ستم بیش و کم نخــــــواهد ماند

گرم گرم ببـــــرم خــــاطرم ز خــــاطــــر تـــــو

که روزگــار گـــــرم بی درم نخواهــــد مـــــاند

شنیده ام کـه مرا خـــوار کرده ای ای دوست

که احترام سزاوار مـــحترم نخــــواهد مـــــاند

همیشه زیر دست خدا بوده دست محرومان

کسی نمانده بـه دور و بــــرم نخواهــــد ماند

به سنگ ظـــلم شکستند قامــــت ســـخنم

بدان که سنگ به دور ســـرم نخــــواهد ماند

چه صــبح قشنگــــی است صـــــبح بودن تو

و حـــیف که این صـــبحدم نخــــواهد مـــــاند

بیا که سرخوش و بی غم به دور هم باشیم

که روزگــار به ما دور هــــم نخــــواهد مانــــد

خم است راه رسـیدن به مـــــردمان اســــیر

که خط نمانده خم و خط خم نخـواهد مانـــد

بـــــرای کـــــشتن زندانـــــم آرزوها داشــــت

که بسته شد در زندان و سم نخــواهد ماند

به بم برو که خـــدا یار آشـــــکار بم اســـــت

صدای گریه در اطــــراف بم نخــــواهد مــــاند

شبانه می پرم از بـی نهـــــایت خورشیـــــد

چنان پرم که نشــان از پرم نخــــواهد مــــاند

شـــــــکسته بـــــاد بلــــم حـــــاملان غـــــزل

کــه یادی از غزلم در بلم نــــــخواهد مــــــاند

کشیده حــــــادثه بر روی پیـــــکرم نقــــشی

که نقــش حادثه بر پیکـــــرم نخواهـــــد ماند

بــــــه یاوه پاره ربـــــودند حــــرمت انــــــسان

به یاوه پاره کســـــی متـــــهم نخــواهد ماند

تـــــمام خــــانه پر از اشک و آه "فـــــتاح" بود

بگو به خانه که این اشک غم نخواهــــد ماند



« ز مهـــــربانی جانان طــــمع مــــبر "حافظ"

که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند »


حافظ

مادر اگر در خانه بود

** مادر اگر در خانه بود **


داراب 15 آبان 92


این شعر را برای مادرم سروده ام که اگر در خانه بود توفانی که از هر طرف احاطه ام نموده با کاه وجودش کوهی از من می ساخت و توفان را یارای قدرت نمایی نبود.


مادر اگر در خانه بود

آسایش من

بیشتر بود

تنهایی ام را

رنگ می زد

با گریه تنهایی ام

آهنگ می زد

سنگی

به سنگ

سایه نیرنگ می زد

جنگی که

با توفان گرفته

چنگ می زد

با گریه تنهایی ام

آهنگ می زد

مادر اگر در خانه بود

سکوتت را تو بشکن یاد عارف

چنانکه بینندگان استحضار دارند تخلص من در اینترنت عارف دلگیر می باشد که ایمیل من نیز هست . این شعر را من خطاب به خود و مخاطبین خودم سروده ام . امیدوارم مورد قبول آن عزیزان قرار گیرد .


داراب 11 آبان 92


چراغی کرده روشـن یاد عـــــارف

برد حسرت به گلشن یاد عـــارف

به دامن رفــــته و دامن کـــشیده

کشیده سر به دامــن یاد عـــارف

به خرمن گاه خورشید جهان تاب

صفا را کـرده خرمــــن یاد عــــارف

صـــنوبر روی دســـت کاخ مــــرده

کفن پوشــــیده بر تن یاد عــــارف

بگو با خیل آن میـــــهن پرســـتان

که گل پوشـیده میـــهن یاد عارف

بـــــنای زجـــــر انـــــدر طـــاقت او

گذشته سخت بر تـن یاد عــــارف

بگـــو با مــــردمان شـــــاد دنـــــیا

سکوتت را تو بشـکن یاد عــــارف

نایاب ترین واقعه

داراب 5 آبان 92


من که امروز

به نایاب ترین واقعه

در بین

تو بودم،شادم

تو مرا

حس کردی

که به

گلخانه پر بار تنت

تکیه زدم

تو مرا

حس کردی

حس یک فاجعه

در گلشن

گلزار تنت

دست من

در سبد

سینه ی تو

دانه ریحان می کاشت

من ز پیراهن تو

بوی طراوت

چیدم


از فتاح بحرانی