عطش

با سلام در بینندگان خوبم در هرجایی که هستید . شعر کوتاهی به نام عطش که بازگو کننده جنگ و نفرتی است که ما انسان ها در برابر هم و ستیزی که باز زمین مهربان آغاز کرده و سفر گسترده با سخاوت این کره خاکی را با غارت خود به آتش تجاوز به سوختن کشانیده . این چند بیت کوتاه بازگو کننده نفرتی است که زمین به انسان و انسان به زمین روا داشته . طبیعت مهربانی که روزی به قول سپهری : " تا نسیم عطشی در بن برگی بدود ، زنگ باران به صدا می آید " . اکنون در این قطعه کوتاه بسیار بی رحم در مقابل بی رحمی ها مقابله به مثل می کند . در این شعر دست پر عطوفت ابر به جای اینکه نم دار باشد تب دار است .

 

ابرها دود حریقند به دور سر ما

دست تب دار رفیقند به دور سر ما

از پس چهره به دنبال عطش می تازند

در پی زخم عمیقند به دور سر ما