تقدیم برای عرض تبریک برای تمام بینندگان خوبم

۲۷ اسفند ۱۳۸۳

قطعه ای که تقدیم بینندگان خوبم می کنم به کلیه ی دوستانم که در ادد دارم و برای آنهایی که ایمیلشان را در دست داشتم فرستادم و رونوشتی از آن تقدیم تمام بینندگان خوبم می کنم . با آرزوی موفقیت برای شما در هر جایی که هستید :

در بهاری که

پر از

زمزمه ی تنهاییست

زیر باران

بهار

تهنیت می گویم

به گل ساده ی

پیراهن

آغشته

به تنهایی تو

کاش اینجا بودی

زمستان سال 77 زندان عادل آباد شیراز

 
کاش اینجا بودی و می دیدی احوال پریشانم

که من زندان به زندان می روم با پای لرزانم

خیابان تا بیابان سبز شد گل های زنجــیرم

جوانـــان تازه می چیـــنند آنرا از بیــــابانم

صدای غرش نامـــردی رگبار شد خامـــوش

مگر امشب به خواب مرگ رفته این نگهبانم

میـــان گرگ های وحـــشی اطـــراف آبادی

گـــناه من هـــمین است اینکه انســـانم

بنازم موج تلفیقت میـان شعر و خون فتاح

به جای خون تراود شعر سرخ از زخم دستانم

ترک دنیا کردم

سال ۸۱ داراب

روزگاریســـت که در تنهـــایی ترک دنیا کردم

در این خیمه ی در بسته به امید خدا وا کردم

هرچـــه رفتم به تماشـــای گـــل و باد بــهار

خرج بیهوده ی عمریســـت که بیـــجا کردم

تیر شهاب

آذر ۸۳ داراب

ای اهل دنیا امشب از مستی خرابم
نیمی ز تن در آتش و نیمی در آبم
عمری ز من باقی نمانده تا سرآیم
غم نامه ی رنگین در این خونین کتابم
من با جوانان وطن سوگند خوردم
دل بر نمی گیرم من از حرف حسابم
با خون دل خوردن گذشت عمر نجیبم
مادر بیا بنشین کنار تخت خوابم
 در بارگاه بی زوال آفرینش
من نامه ی نا خوانده ی نا بی جوابم
دستی کجا تا واژه چینم از ضمیرم
دریایی از گلواژه دارم در سرابم
تیر شهابم می روم تا عمق هستی
مجذور ضرب بی نشان دارد شتابم
عکس تو بر این جام من افتاد و خندید
با عکس تو می نوشم امشب من شرابم
با مادرم گفتم حدیث بند و زندان
گفتا مگو فتاح مکن دیگر کبابم

دیوانه

سال ۶۶ داراب

دشمنان گویند من دیوانه ام
گنج پنهانی فرو افتاده در ویرانه ام
عقل از دیوانه مردم بردم ارث حکمت از حکیم
سوختن از شمع در امر رفتن پروانه ام
سیر حکمت می کنم در عالم دیوانگی
بوی دانش می تراود از فراز خانه ام
شام می پیچد خدا بر حلقه های فکر من
صبح هم پیچد درون لذت صبحانه ام
قصه نامردمی ها را به مردم گفته ام
بس که گفتم گوشهاشان پر شد از افسانه ام
عاقبت فتاح شبی پرواز خواهی کرد و رفت
ماند اینجا یادگاری بند و دام و دانه ام