۲۷ اسفند ۱۳۸۳
قطعه ای که تقدیم بینندگان خوبم می کنم به کلیه ی دوستانم که در ادد دارم و برای آنهایی که ایمیلشان را در دست داشتم فرستادم و رونوشتی از آن تقدیم تمام بینندگان خوبم می کنم . با آرزوی موفقیت برای شما در هر جایی که هستید :
در بهاری که
پر از
زمزمه ی تنهاییست
زیر باران
بهار
تهنیت می گویم
به گل ساده ی
پیراهن
آغشته
به تنهایی تو
زمستان سال 77 زندان عادل آباد شیراز
کاش اینجا بودی و می دیدی احوال پریشانم
که من زندان به زندان می روم با پای لرزانم
خیابان تا بیابان سبز شد گل های زنجــیرم
جوانـــان تازه می چیـــنند آنرا از بیــــابانم
صدای غرش نامـــردی رگبار شد خامـــوش
مگر امشب به خواب مرگ رفته این نگهبانم
میـــان گرگ های وحـــشی اطـــراف آبادی
گـــناه من هـــمین است اینکه انســـانم
بنازم موج تلفیقت میـان شعر و خون فتاح
به جای خون تراود شعر سرخ از زخم دستانم
سال ۸۱ داراب
روزگاریســـت که در تنهـــایی ترک دنیا کردم
در این خیمه ی در بسته به امید خدا وا کردم
هرچـــه رفتم به تماشـــای گـــل و باد بــهار
خرج بیهوده ی عمریســـت که بیـــجا کردم