کرده غوغا به جهان شورش آوازه من

** کرده غوغا به جهان شورش آوازه من **


داراب 29 مرداد 95


مــــادرم بود و غـــزل هـای تر و تازه من

مـــی تراوید چراغ از شــــب دروازه من

مادرم بود و ســـر ســـــازه بـودن با من

مادرم رفت و فرو ریخت همه سازه من

هــــمه پـردازه من طیف خدا بود و زمان

هــــیچ کـس نیست ببیند پر پردازه من

با خدا بــودم و نــــوری به تنـم لرزه نهاد

عــــمق آن نــــور ز حد می برد اندازه من

خـــم خــــمیازه دنــــیا نکند خــم تن من

مــن نیم آن که تو بینی خم خـــمیازه من

تازه از روز به شب رفتم و دیـدم شب را

تــــازه بازیگر نــــو گشته سرآغازه مـــن

غـرق آوازم و خــــاموش به دنـیای خراب

کـرده غــوغا به جهان شـــورش آوازه من


از فتاح بحرانی

http://fbahrani.blogsky.com

کاش تنهایی من گل می کرد

** کاش تنهایی من گل می کرد **


داراب 23 مرداد 95


کـــــاش تنـــــــهایی مــــــن گــــــل می کرد

نالــه ام چـــــــه چــــــه بلــــــبل مــــی کرد

ســـــاقه ام را چون بــــکارند به دامان کویر

شـــــوره زاران هــــــمه سنــــبل مــی کرد

کـــاش اجزای بــــدن بود ز فـــــولاد اصـیل

زجر این ظلم به ناحـــق که تحــــمل می کرد

شـــانه بود و غزل و دســـت پر از بار نسیم

دســـت من بود که با شانه تـــغزل می کرد

غــــزلم دست پریـــشان زمــــان ظلم است

نقل سبزی است که درویش تناقل می کرد

خواب دیدم که تن ثانیه از من راضی اسـت

خـــواب گـلدار که ماهی به تن پل مـــی کرد

یــادگاری که ز من مانده در آن گــــوشه باغ

نسل با نسل به هــم رفته تناسل مــی کرد


از فتاح بحرانی

http://fbahrani.blogsky.com

من در هوای رفتنم بازم هوایم می کنی

** من در هوای رفتنم بازم هوایم می کنی **


داراب 13 مرداد 95


خواب دیدم در فضا یک سر صدایم می کنی

اشکی به اشکم می زنی آبی به پایم می کنی

جاری شدم من در زمان رفتم ز یاد پــیروان

پاشیده ام از هم چرا جایی به جایم مــی کنی

دارم هوای سادگی از دست و پا افـــــتادگی

من در هوای رفتنم بازم هــوایم مــــی کنی

جانم فدای فانی ام در این جهان زنــدانی ام

با اینکه دانی فانی ام جانت فدایم مــی کنی

مـــن دولت تنـــــهایی ام نادان بی دانایی ام

فکـــری به حال دولت بی انتــــهایم می کنی

من با صفای یاد تو امــشب صفایی کـــرده ام

دارم صـفا امشب بیا غرق صــــفایم می کنـی

مـــن برده گـــیسوی تو آبــــی زنم بر موی تو

زنجیر بند و بردگی امشب به پایم مـــی کنی

دوری و مهــــجوری چــــرا رفتار آرامــــت کجا

با سر دوانی های خود سر در سرایم مـی کنی

کردی رهـــایم بی پناه کردم برایت مـــن دعا

آخـــر بگو امشب به من تا کی رهایم می کنی


از فتاح بحرانی

http://fbahrani.blogsky.com