سلام و درود بر کلیه ی دوستان و بینندگان خوبم در سراسر دنیا ، شعری به نام " بیایید بیایید " که یکی از سروده های من در سال 83 می باشد و من آنرا در مورخه ی 26 / 5 / 83 در وبلاگ خود منتشر نموده و هم اکنون در آرشیو وبلاگ موجود بوده و از نظر خودم یکی از بهترین کارهایم می باشد و من شب و روز بیت هایی از آن را در زمزمه ی تنهایی خود دارم . اخیرا ابیات جدیدی به آن اضافه نموده و برای آنکه بینندگان بیشتری را جلب کند ، آنرا در وبلاگ اول خود به آدرس : http://fbahrani.blogsky.com برای بار دوم منتشر می کنم و همراه آن این شعر را در وبلاگ دوم خود به آدرس : http://fbahrani.persianblog.com منتشر می کنم. فتاح بحرانی .
__________________________
بیایید بیایید
مرداد ماه 83 داراب
من اینجا غرق پیکارم بیایید
تنی مشتاق آزارم بیایید
تمام شب نخفتم دیشب از درد
تماشا داره گفتارم بیایید
خدا را دیده ام همراه مهتاب
نشسته روی آثارم بیایید
برای دیدن یک نیم مرده
که هرشب بر سر دارم بیایید
نمی خواهم که بار از من بگیرید
کنون کز بار سرشارم بیایید
نمی گویم که هرشب یارم من باش
فقط یک شب به دیدارم بیایید
ندیدی گر به چشمت چشمه ی خون
کنار چشم خونبارم بیایید
نترسید اینکه جلادان بتازند
خدا باشد نگهدارم بیایید
خرابه خانه ام از ظلم بی حد
به زیر سقف آوارم بیایید
گرفتاری شده کارم شب و روز
گرفتارم گرفتارم بیایید
درون فکر من باغی است پر گل
برای باغ پر بارم بیایید
برای عزتی که از دست دادم
همیشه من عزادارم بیایید
اگر خوردم هزاران تازیانه
سزاواری بود کارم بیایید
ندارم چاره جز ناچار بودن
کنون کز چاره ناچارم بیایید
اگر خواهید جایم را ببینید
به پشت خشک نیزارم بیایید
در این خشکیده باغ خالی از برگ
درخت گریه می کارم بیایید
اتاقم پشت سنگی در بیابان
به سوی دفتر کارم بیایید
شرر می ریزد این کلک شکربار
شکر ریزم ، شرر بارم بیایید
اگر جا مانده انسانیت از قبل
من از جانم خریدارم بیایید
بیا تا زخم نیش همرهان را
به روی چهره بشمارم بیایید