جنگل رفته از دست

همان طوری که دوستان خوبم اطلاع دارند تخصص من در منابع طبیعی است و در آن مشغول خدمت بودم . بعد از انقلاب بترها و اره ها تیز و در سراسر ایران به جان درختان و مراتع و بوته زارها افتادند . متأسفانه مقامات ذیربط کاملاً به این فاجعه ملی بی اعتنا بودند و به همین دلیل مرا سد راه خود می دیدند و با توطئه ای دهها نفر زمین خوار را در محیط اداره به جان من انداخته و مرا مجبور به استعفا نمودند که شرح آن در بیوگرافی ام آمده است . در کنار شهر داراب جنگلی به نام "سُرخون بیشه " بوده است که همان طوری که از نامش پیداست شاید هزاران سال بر روی این جنگل کشمکش بوده و به خاطر همین آنرا جنگل سرخ نام نهاده اند . این جنگل عروسی آراسته بود که صدها داماد زمین خوار طالب آن بوده اند . شعری در این مورد سروده ام که ذیلاً مطالعه و ملاحظه می فرمایید .


یک روز مثل همیشه

رفتم به سرخون بیشه

فلانی همرهم بود

در کج دنج بیشه


آورده همره خود

صد داس و بیل و تیشه

ریشه به دست من بود

تا قطع کنم با تیشه


یه بطری دست او بود

خون درخت تو شیشه

از می خواست نویسم

اینجا جنگل نمیشه


من با صدای فریاد

دستی زدم به تیشه

با خون خود نوشتم

که واگذار نمیشه ، جنگل سرخون بیشه



----------------------------------


پیج من در فیس بوک :


http://www.facebook.com/pages/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D9%81%D8%B3/232495523447044