شاعری در بند است

نمی دانم این شعر را چه سالی سروده ام . فقط می دانم که بین کاغذ پاره های قدیمی آنرا یافتم و به احتمال زیاد مربوط به سال ۷۷ یا سال های بعد از آن بوده که من در زمستان این سال در اسارتگاه عادل آباد بدون گناهی اسیر بودم .


شاعری در بند است


آخرین گریه او لبخند است


همه آگاه کنید


بر سر ظلم زمان کاه کنید


بفریبید فریبنده و گمراه کنید


شاعری در بند است


آخرین گریه او لبخند است


ناله از پشت در بسته به خون می پیچد


عقل از بی گنهی سوی جنون می پیچد


شاعری در بند است


آخرین گریه او لبخند است


همه آگاه کنید