ز رنگ نقره ای گریه جاده غمگین است
تمام سطح خانه پر از ماجرای تلخ من است
خانه هوای دعوت به خیابان را دارد
و آهنگ تلخ و دلنواز پای عابر
قانون ظلم را به سخره گرفته است
خانه تاریک است
بارانی از سنگ می بارد
و خانه ام را زیر رگبار گرفته
و تنهایی مرا زیر آوار خانه ام دفن می کند
مرا به خانه چه حاجت؟
که خیابان خانه من است
و من در خیابان
مردم را بیشتر خواهم دید
و آنها مرا بهتر خواهند شناخت
و من هنوز صدای گریه
مخروبه های خانه می شنوم
و مادرم که بر احوال حوض خانه می گرید
بارانی از سنگ می بارد
و ثروتی کلان
تنهایی مرا دفن می کند