یادش بخیر الفت شب های باردار

سال ۷۴ داراب

یادش بخیر شبهایی که گرفتاری و دل مشغولی کمتر بود با بچه ها دور هم جمع می شدیم و از هر دری سخنی و از هر سخن شعری آفریده می شد بچه های شاعر و شعردوست داراب انجمنی تشکیل داده بودند به نام انجمن بهار که هر از ۱۵ روز یک شب تشکیل می گردید و بچه ها سروده های خود را قرائت می کردند و قطعه و یا شعری که در مورد اشعار یکدیگر سروده بودند می خواندند. در بین آنها من یکی را منجمد نموده که به نظرتان می رسانم:

یکی از دوستان به نام آقای داوودی دو رباعی در مورد اشعار من سروده و به من داد که در آن نسبت به شعر من کمی غلو فرموده بودند و من در جواب او نیز قطعه ای سروده به ایشان تقدیم داشتم. قطعه اول:

فتاح که به شعر خویش استاد من است

رونق ده و روشنگر این انجمن است

در جام شراب شعر می پاشد او

چون سعدی شیراز شکر در سخن است

قطعه دوم:

احسنت خدا به شعر تو بحرانی

ای حسن تو حسن یوسف کنعانی

در انجمن بهار پاینده تویی

این حسن خدا کرده به تو ارزانی

من در جواب این دوست عزیز قطعه ای سروده و به ایشان تقدیم داشتم که ملاحظه می فرمایید:

تو داوودی رفیق هم صدایم

سرودی چند بیتی از برایم

نیم من لایق وصف تو ای دوست

نمی گنجم من نادان در این پوست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد