چه زجرها که کشیده ام

سال ۷۶ داراب

گذشت آنکه مرا جای کنج زندان بود...
خوراک روز و شبم درد و داغ هجران بود
کنون که می روم از شهر دردها ای کاش
به جای غصه لبم همچو غنچه خندان بود
چه زجرها که کشیدم ولی ننالیدم
چرا که دور زمان بر مراد نادان بود
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد