-
وای تو وای همه وای همه وای تو بود
یکشنبه 16 اسفند 1383 20:40
داراب ۱۵ مرداد ماه ۱۳۸۳ یاد آن روزی که دراعمــاق دل جـــــای تو بــــود روی چشمم روز و شب گلدسته پـــــای تو بــــود هر طرف سر می زدم ابری ز ابریشم بــــه پــــا روی دوشم رشته زلف ســــمن ســــای تو بــــود وای می کردی اگر امروز می دیدی به خــــواب وای تو وای همـــه وای همــــه وای تــــو بــــود ســــالــــها در...
-
پشت یک ثانیه
یکشنبه 16 اسفند 1383 20:23
داراب ۳۰ شهریور ۱۳۸۳ پشت یک ثانیه پنهان بودم تو مرا دیدی و باور کردی دستم از ثانیه ها پر گل بود چنگ انداخته پرپر کردی
-
وداع
یکشنبه 16 اسفند 1383 19:23
پانزدهم اردیبهشت ۴۵ داراب روم زین شهر و می بوسم قد چون سرو یارم را منم محکوم و وقت مرگ بوسم چوب دارم را سرا پا آتشم هنگام رفتن وای بر حال دل زارم مگر مرگ آید و کوتاه سازد این شرارم را بهار و بلبل و ساقی نمی سازد مرا خوش دل بهار روی تو خوش رنگ می سازد بهارم را به من رخصت دهید ای همرهان تا بینمش یک دم کنم رنگین ز خون دل...
-
عطر و بوی تازه دارم
یکشنبه 16 اسفند 1383 19:22
شیراز سال ۵۴ من گل خشکم ولیکن عطر و بوی تازه دارم در سکوت شهر گمنانی هزار آوازه دارم عطر و بوی تازه دارم
-
کنار چشمه ی یاد تو
یکشنبه 16 اسفند 1383 19:21
گرگان سال ۵۲ نگاهم در افق ها تاب می خورد سیاهی سینه ی مهتاب می خورد کنار چشمه یاد تو دیشب خیالم قطره قطره آب می خورد
-
چه روز قشنگی!!!
یکشنبه 16 اسفند 1383 19:17
داراب سال ۶۶ چه روز زلالی! چه روز قشنگی! چه روز عزیزی! چه روز غریبی! هوا مساعد برای گریه کردن برای غصه خوردن برای بی تو مردن ای تنها! ای غمگین! ای مجروح! ببار!ببار!ببار
-
سادگی را تو به من دادی یاد
یکشنبه 16 اسفند 1383 19:15
* سادگی را تو به من دادی یاد* تقدیم به مادرم در سال ۶۵ داراب ســــــادگی را تـــــو به من دادی یــاد خانـــــــه آخرتــــــت بــــــاد آبـــــــاد مهربان بودن و بد دیدن و دم بر نزدن همه از مکـــــتب تو یاد گرفتم اســـتاد شادی و شور و نوا بود و تو با مـن بودی یاد آن شادی و شوری که نرفتــم از یاد دســــتهایم بگرفتی که...
-
وعده فردا
یکشنبه 16 اسفند 1383 19:13
داراب سال ۴۵ ای یاد رویت روشنی بخش سیه شبهای من هر شب به گردون می رسد گلبانگ یا رب های من هر روز گویی می دهم کام تو فردای دگر مردم ازاین فردای تو کی می رسد فردای من ترسم زمینگیرم کند از زندگی سیرم کند خاکسترم سازد ز غم این عشق پا بر جای من امشب بیا بهر خدا پایی بنه بر کلبه ام بنگر در این ماتم سرا شبهای وحشت زای من...
-
سرو خانمان افتاد
یکشنبه 16 اسفند 1383 19:11
داراب سال ۷۸ شبی از دست بی ترحم باد پدرم سرو خانمان افتاد سرو نازی که ناز پروردی درس ازادگی به من می داد
-
کوچه ی شعر تو
یکشنبه 16 اسفند 1383 19:10
داراب ۱۸/۷/۷۱ یک شب از کوچه شعر تو گذر خواهم کرد شهر را مشتعل از نور هنر خواهم کرد با پر شعر تو پرواز کنم تا به فلک فلک از هلهله شعر تو کر خواهم کرد
-
سوزن چارقد
یکشنبه 16 اسفند 1383 19:10
تقدیم به روزهای بیماری و تنهایی مادرم ۲۸/۱/۶۷ مادرم دیشب رفت با دو صد قافله کز عرش به زیر امده اند مادرم دیشب رفت همه اسباب و اثاثیه خود با خود برد سوزن چارقدش اینجا ماند سوزن چارقدش یادش رفت رفت و از رفتن او سقف تنهایی جانم همه را ریخت به هم رفتنش زیبا بود ماندنش زیبا بود مثل باد دم صبح رفتنش زیبا بود مثل یک حلقه نور...
-
فریادی از مزاری
یکشنبه 16 اسفند 1383 19:08
دی ماه ۷۳ ای تو فتاح روح شادت شاد باد خانه عقبای تو آباد باد باد دیشب بر مزارت شعر جانسوزی سرود شعر مظلومی تو هر شب به دست باد باد زرد بودی در جهان سبز از بیداد و کین خاک سردت سبز چون شمشاد باد حجله آگاهیم را با دعا آذین کنید مغز سیالم عروس و مار ها داماد باد داد آوردی بسوی داور بیداد گر ای دو صد نفرین و واویلا بر این...
-
ندارد سادگی بی تو جمالی
یکشنبه 16 اسفند 1383 19:06
اسفند ماه ۶۶ داراب تقدیم به مادرم خودت رفتی اتاقت مانده خالی گل پاهای تو مانده رو قالی گلای قالی برات ماتم گرفته پوشونده روشونو گرد ملالی غروب پرپر زدی رفتی با ابرا برای دیدنت کو پر و بالی جمال سادگی بی تو سیاهه ندارد سادگی بی تو جمالی تو رفتی با خودت بردی صداقت مرا تنها گذاشتی دست خالی نشستی با خدا از خاکیان دور...
-
وامانده خاکستر
یکشنبه 16 اسفند 1383 19:04
داراب سال ۴۵ یاد رویت مرده در من ای بی وفا دلبر من هرشب بلاها ببارد از دست تو بر سر من سوزانده عشقت وجودم قلبم و جملگی تار و پودم خواهمت همچو هندو دهی باد جمله وامانده خاکستر من دل غمین می روم من ز کویت تا ابد دیده بستم ز رویت می سپارم تو را من به اغیار ای بت شاد افسون گر من بعد روی تو من بیقرارم گشته بی نور شبهای...
-
یاد جنگل های دور
یکشنبه 16 اسفند 1383 19:02
گرگان ۱۷ دی ماه ۵۲ یاد جنگل های سرمست از می شفاف نور یاد جنگل های دور یاد انسانیت جان داده در اعماق گور باد جنگل های دور یاد ماهی های زندانی در آن تنگ بلور یاد جنگل های دور یاد شادی یاد مستی یاد لبخند سرور یاد جنگل های دور یاد آن برگی که مرد از دست پاییز شرور یاد جنگل های دور یا اشک کودکی در زیر باران لخت و عور یاد...
-
من دل خسته پیر
یکشنبه 16 اسفند 1383 19:00
داراب سال ۶۵ دلم می خواد تو را سیرت ببینم اسیر چنگ تقدیرت ببینم چو ماه نو به بام استاده باشی من دل خسته پیرت ببینم
-
و با غم کارها دارم
یکشنبه 16 اسفند 1383 18:58
گرگان اسفند ۵۲ دانشکده منابع طبیعی من آخر می روم جایی که بین خانه هایش نیست دیواری به آنجا می روم که انسان به انسان نیست آزاری من از دیوار بیزارم هزاران قصه ناگفته از دیوارها دارم من اینجا سخت بیمارم و با غم روز و شب در خلوت تنهایی خود کارها دارم غم انسان تنها می خلد در بین افکارم من از دیوار بیزارم من از عمق سکوت...
-
یاد دیشب ؛ یاد زندان
یکشنبه 16 اسفند 1383 18:56
داراب ۱۰/۴/۷۷ پای فکرم روی خود را سوی زندان می کند یاد دیشب را که بودم شاد و خندان می کند دست هایم بسته بود از ظلم جلادان شهر دستی آید دست بند دست بندان می کند دست من راه خدا بودست دشمن بسته است بکشند دستی که این سان راهبندان می کند آنچه پیدا بود از تزویر و نیرنگ و ریا قاضی عادل چرا چون گنج پنهان می کند؟ ناله ام دیدم...
-
نقل مجلس
یکشنبه 16 اسفند 1383 18:55
داراب خرداد ماه ۸۲ نقل هر مجلس شود روزی سرود درد من آب اقیانوس غم گردد سرشک سرد من نقش سرخی را که دشمن کاشت بر رخساره ام پشت تاریخ بشر رویاند درد زرد من
-
جذامی
یکشنبه 16 اسفند 1383 18:47
سال ۶۱ شیراز اسم من کوچک علی است شهرتم رنجبر است اهل شهری ز جنوب شهر کوری ز جنوب که اهالی همه کورند در آن شغل من پیشه خدمت به خداست از همه پیشه و هر حرفه جداست شاعری نا آگاه که به هر خط کجی می خندد خانه ام بر سر کوهیست بلند که نباشند در آن خانه یکی شان خرسند همه آواره و تبعید دیار خویشند همه بی دست و زبان دل ریشند زخم...
-
کاش اینجا بودی
شنبه 15 اسفند 1383 20:34
شیراز زندان عادل آباد شیراز در زمستان ٧٧ کاش اینجا بودی و می دیدی احوال پریشانم که من زندان به زندان می روم با پای لرزانم خیابان تا بیابان سبز شد گلهای زنجیرم جوانان تازه می چینند آنرا از بیابانم صدای غرش نامردی رگبار شد خاموش مگر امشب به خواب مرگ رفته این نگهبانم میان گرگهای وحشی اطراف آبادی گناه من همین است اینکه...
-
مادرم منتظر است
شنبه 15 اسفند 1383 20:32
٢٥ آبان ١٣٨٢ داراب مادرم منتظر است پشت یک گلدانی که پر از غربت تنهایی بیمار من است سطلی از حادثه پر کرد زمان ریخت بر ساقه ی نمدار پر از خلوت من شکمم دوخته شد با نخ ابریشم شعر یادگاریست که از درد در آن کاشته اند اسب باد آماده است آمبولانسی است که تنهایی من را به فضا خواهد برد مادرم می بیند امشب از پنجری ی باد مرا خواد...
-
شب برایش غصه از تاریکی شب می خرم
شنبه 15 اسفند 1383 20:31
٢١ تیر ماه ١٣٨٣ داراب نوگلی دارم که یادش می برد هوش از برم شب برایش غصه از تاریکی شب می خرم بال پروازی ندارم تا روم بر آسمان اوج اعلا می شکافم با خیال بی پرم در نمی بینم که بر روی نگاهم وا شود کس در این دنیای وانفسا نمی کوبد درم سنگ هم می بارد از نادان به روی ذهن من عادت دیرینه باشد سنگ ها را بر سرم یاد می آرم که دستی...
-
آنچه پیچیده به دور سر تو آه من است
شنبه 15 اسفند 1383 20:30
١٧ بهمن ماه ٨٢ در داراب نام تو می برم و گریه به همراه من است آنچه پیچیده به دور سر تو آه من است دور آگاهی من سادگی ام می پیچد یادگاریست که در ناله ی آگاه من است جاه را نیست اثر بر تن فرسوده ی من غربت و دربه دری جلوه گر جاه من است سال سختی است که با غربت و تنهایی رفت پشت این سال سیه غربت هر ماه من است غزلم دست لطیفی...
-
بر باد سوار
شنبه 15 اسفند 1383 20:26
١٥ آذر ماه ١٣٨٢ داراب باد آهسته صدا کرد مرا گفت برخیز و بیا دوش من میل سواری دارد میل دادن به تو یاری دارد اسب تنهایی تو زین شده است کهکشان بهر تو آذین شده است عشق را همره این باد ببر خاک نفرین شده از یاد ببر زخم ها خورده زمین از پی نامردی دهر شهرها مرکز دردند و با مردم قهر من تو را پاک از این خاک برون خواهم برد سوی...
-
اسب هشیاری ما
شنبه 15 اسفند 1383 20:25
**اسب هشیاری ما** اول بهمن ما ١٣٨٢ در داراب مــا بر آنیم که آشفــــــــته تر از این باشــــــــیم مـــورد کیــــــــنه ی دینداری بی دیـــــن باشیم مــــــــی فروشیم کتاب و قلم و دفتر خــــــویش تا به درویشی عـــــــزلت زده تامـــــــین باشیم تـــــمر تمــــکین زده ایـــــام بـــــه پـــــرونده ما صـــــادق و ثابت و...
-
همره مرغان
شنبه 15 اسفند 1383 20:17
میانه(آذربایجان شرقی) سال ۴۹ یاد آن عهد که پا بند نگاری بودم مست و سرخوش ز رخ لاله عذاری بودم فصل گل همره مرغان خوش آواز چمن نغمه خوان بر سر هر بید و چناری بودم ابر و باد آمد و کاشانه من برق بسوخت بی جهت منتظر عید و بهاری بودم در شب هجر تو ای تازه گل باغ امید اشک ریزان شده چون شمع مزاری بودم یاد آن آن عهد که با گوهر...
-
روی تنهایی دیشب میگذارم
شنبه 15 اسفند 1383 20:16
داراب سال ۶۶ در غروب روز دوشنبه سوم اسفند ماه ۶۶ حدود ساعت ۵ بعد از ظهر با پیکری خسته از کار روزانه در باغ و دستانی خسته و پر از خستگی دو شب بی خوابی به خانه آمدم مادرم بیدار بود برایش شام آوردم نخورد به اتاق خود رفتم تا کمی استراحت کنم.... از فرط خستگی خوابم برد...... یک مرتبه بیدار شدم ساعت حدود ۶ عصر بود به اتاق...
-
گل بکارند
شنبه 15 اسفند 1383 20:16
**گل بکارند** داراب سال ۸۱ تو در چنگ کدوم سلطان اســــیری؟ که در عزلت به کنجی گوشـه گیری امـــــیران پیش پایت گــــل بـکارند به ملک معـــــرفت فـتاح امــــــیری از فتاح بحرانی http://fbahrani.blogsky.com
-
به تنهایی صدا کردم
شنبه 15 اسفند 1383 20:10
داراب سال ۶۵ به تنهایی صدا کردم صدایی از ته پس کوچه های تار تنهایی جوابم داد تو کیستی؟ گفتم که من تنها ترین تنهای عالم همسفر با مادری تنها تر از خود از رهی دور آمدیم از بیابانها صحاری ها گذشتیم قلبهای هردو مان مملو ء از درد است ناله ها مان سرد چهره ها مان از غبار ره پر از گرد است گونه ها مان نیلگون از سیلی یک مرد...