مادرم منتظر است

داراب ۲۵ آبان ۸۲

مادرم منتظر است

پشت یک گلدانی

 که پر از غربت تنهایی بیمار من است

سطلی از حادثه

پر کرد زمان

ریخت بر ساقه نمدار پر از خلوت من

شکمم دوخته شد با نخ ابریشم شعر

یادبودیست که از درد در آن کاشته اند

اسب باد آماده است

آمبولانسی است

که تنهایی من را

به فضا خواهد برد

مادرم می بیند

امشب از پنجره باغ مرا خواهد برد

مادرم آمد و رفت

روزگارم را دید

بر خلاف هر روز

او دگر گریه نکرد

آفرین بر مادر

دست بیمارستان است

پای من دوخته بر پنجره کوچک دیوار اتاق

مادرم منتظر است

و مرا خواهد برد

یادبودی که ز من می ماند

لکه خونیست به دیوار اتاق

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گریه می کردم غمم را پاک می کرد اشک من

غربتم را شانه می زد خاک می کرد اشک من

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد