کاش اینجا بودی

شیراز زندان عادل آباد شیراز در زمستان ٧٧


کاش اینجا بودی و می دیدی احوال پریشانم

که من زندان به زندان می روم با پای لرزانم

خیابان تا بیابان سبز شد گلهای زنجیرم

جوانان تازه می چینند آنرا از بیابانم

صدای غرش نامردی رگبار شد خاموش

مگر امشب به خواب مرگ رفته این نگهبانم

میان گرگهای وحشی اطراف آبادی

گناه من همین است اینکه انسانم

بنازم موج تلفیقت میان موج و خون فتاح

به جای خون تراود شعر سرخ از زخم دستانم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد