یاد آن عهد که پا بند نگاری بودم مست و سرخوش ز رخ لاله عذاری بودم فصل گل همره مرغان خوش آواز چمن نغمه خوان بر سر هر بید و چناری بودم ابر و باد آمد و کاشانه من برق بسوخت بی جهت منتظر عید و بهاری بودم در شب هجر تو ای تازه گل باغ امید اشک ریزان شده چون شمع مزاری بودم یاد آن آن عهد که با گوهر اشعار ترم بر دل تنگ تو آرام و قراری بودم ریشه ظلم و تجاوز ز زمین میکندم من در این ملک اگر بر سر کاری بودم
فتاح گرامی درود وخوش آمد ..سروده بسیار توانائی بود سپاس برایت بهترین آرزوهارادارم..سبزسبز باشی
وب لاگ زیبایتان را دیدم و بسیار خوشحال شدم
به امید بهروزی