تاری از موی تو در این شانه هست و می رود

** تاری از موی تو در این شانه هست و می رود **


داراب 10 بهمن 94


پرتویی از عشق تو در خانه هست و مــــی رود

تاری از موی تو در این شانه هست و مــی رود

بـــــوی ویرانی تمام شعر و شـــــورم را گرفت

یاد شیرینت در این ویرانه هـــست و می رود

دیشب اندر پیش من شمع و غم و پروانه بود

بویی از پرســـــوزی پروانه هست و مـــی رود

رفــــته ایــــن فرزانـــــه ها از خاطر دیوانه ها

در جهان خـــــاطره فرزانه هست و مـــــی رود

با فسونی کرده ام افـــسانه شــــــــعر ماندگار

گر کسی باشد در این افسانه هست و می رود

هــــیچ کس دیوانگی در شعر فــــتاح را ندید

در اتاق شـــعر من دیوانه هســـــت و می رود


از فتاح بحرانی

http://fbahrani.blogsky.com

امشب دوباره خانه فریاد می شوم

** امشب دوباره خانه فریاد می شوم **


5 بهمن 94 داراب


از چلچراغ یاد تو شب شاد می شوم

ویرانه در کـنارم و آباد مـی شــــوم

فریاد کردم و یادت بـه من رســـید

امشب دوباره خانه فریاد مــی شوم


از فتاح بحرانی

http://fbahrani.blogsky.com

گل خاکم بچین و پرپرم کن

** گل خاکم بچین و پرپرم کن **


داراب 4 بهمن 94


پر از تـــــنهایی ام تنها ترم کن

همه خاک زمین را بر سرم کن

زمین از خاک من گل ها بـروید

گل خاکم بچـــــین و پرپرم کن


از فتاح بحرانی

http://fbahrani.blogsky.com

یاد تو آخر به بادم می دهد

26 دی ماه 94 داراب


**یاد تو آخر به بادم می دهد**


نــــا مــــرادی ها مــرادم می دهــــــد

غم همیشه درس شادم می دهــــــد

داد و فریـــادم بلند است از زمـــیــن

کی زمیــن دادی به دادم می دهــــد

خامشی کردم که شاید این ســــکوت

ذهـــن و آگاهی سوادم می دهـــــــد

یادگـــاری ها نوشتــــم روی شــــــعر

یـــــاد گریــــانی که یادم می دهــــــد

بام دنیا با جهاد خــــود مسخر کرده ام

دست پنهان خدا حکم جهادم می دهد

امتداد بودنم در فــــاز نابودی مـــــن

باز هم دوز زمانه امتدادم می دهـــد

یـــــاد شعــــرم رفته از رخسار تــــــو

یــــــاد تــو آخر به بـــادم می دهــــــد


از فتاح بحرانی

http://fbahrani.blogsky.com

تنها کسی که بی تو صبوری نکرد من بودم

جمعه 25 دی ماه 94 داراب


**تنها کسی که بی تو صبوری نکرد من بودم**


تنها کـسی که بی تو صــــبوری نکرد من بودم

پیــــش خدای رفته و دوری نکرد مــــن بودم

هرشب دعای صبح و شب تار بی کسی خواندم

در شوره زار مانده و شـــوری نکرد مـــن بودم


از فتاح بحرانی

http://fbahrani.blogsky.com