داراب 24 آبان 95
** کاش می شد که ببافم نخ تنهایی را **
جــــهد کن تا بـــبری فرصــــت دانایی را
تـــا در آیـــــــینه بـــبینی تو توانایـــی را
وطن از طوسی فردوس به ما ارث رسید
یاد فردوسی و آن شــوق وطن خواهی را
آگـــــهی داده خــــدا در طــلب نور رویم
شـب و ظلــــمت بکند ریشه آگـــاهی را
صبر کن صبر که اکنون سر صبریم همه
عقل هم ره دهد این صبر و شکیبایی را
خـــــانه ما وطن ماست عـــزیزش داریم
نــــفروشیم وطــــن از سـر ســـودایی را
خوردن و خفتن و رفتن شـــده آیــینه ما
کاش عادت شود این وسعت بیــــنایی را
تن تـــــنهای من و تــل بزرگــی از غـــــم
کاش می شد که ببافم نــخ تنــــــهایی را
به تمــــاشای خدا رفته به افلاک و ببین
دست صورتگر این دســــت تماشایی را
از فتاح بحرانی
http://fbahrani.blogsky.com
بسیار عالی و دلنشین.
سلام بهنام عزیز خوب امدی خوش امدی تنهائیم را رنگ کن فتاح دوستدارت





روز های خوب را برات ارزو دارم