یادگاری را که برپا می کند شیون کجاست

برای اینکه این شعر تفهیم گردد توضیح مختصری به استحضار دوستانم می رسانم :


در سال 51 من دوره خدمت وظیفه خود را در میانه ( آذریایجان شرقی ) سپری می نمودم . هم خدمتی ام که او نیز شاعر بود و پزشک و مسئول بیمارستان پادگان نیز بود ( دکتر محمدعلی سجادیه ) و چون وجه مشترکی از نظر احساس با من داشت با من همخانه بود . در همان سال رژیم گذشته رفراندومی در بحرین برقرار نمود که نظر مردم را درباره استقلال از ایران جویا شود که اعمال نفوذ استعمار پاره ای از ایران توسط رژیم گذشته از ایران جدا شد . ایشان قطعه شعری سرود که من سه بیت اول آنرا برای شما می آورم و بقیه را به خاطر ندارم .

مابقی شعر را خودم در تاریخ 27 اردیبهشت 92 تکمیل کرده و به حضور دوستان تقدیم می کنم و از آنها جویا می شوم که کدامیک از این دو سروده که 40 سال با هم فاصله دارد جالب تر و شنیدنی تر است و از آقای دکتر سجادیه که هم اکنون چشم پزشک و در بیمارستان فارابی در جنوبی ترین نقطه تهران مشغول مداوای بیماران این منطقه محروم می باشد کمال تشکر و قدردانی را دارم و برای او آرزوی موفقیت بیشتر دارم و امیدوارم بتوانم روزی از نزدیک این دوست بزرگوار و پزشک متعهد را زیارت کنم .


خون من می جوشد امشب دشنه دشمن کجاست

در هـــــیاهوی جـــهان "بحرین" قلب مـــــن کجاست

زیـــــن ســـــپهداران نالایق دلـــــم حــــالی گـــــرفت

نـــــیزه دار امـــــشب بـــــگو پس آریوبرزن کـــجاست

جـــــوخه اعــــدامیون هـــــر روز افـــــزون مـــی شود

آن سپهداری که بر خاک افــــکند دشــــمن کجاست

یــــاد بحـــرینی که از ما رفت و با دشمن نشــــست

جای پای این گل پرپر در ایـــــن مـــــیهن کـــــجاست

ما ســـــر او بـــــوده او تن ، تن پرســــتی شــــد رها

ســـــر به دســــت تن بود اما نـــــدانم تن کـــجاست

عــــزم رفتــــن کـــــرده ام بــــا پای سســـت کودکی

طـــــاقت مـــــاندن ندارم ، طاقت رفـــــتن کجاســـــت

شـــــیونــــی دارم مــــیــــان یـــــادگـــــار بچـــــگــــی

یـــــادگاری را کـــــه برپا می کند شیــــون کــــجاست

مــــی روم بــــا بـــــاد دنبــــال سبـــــکــــبالان خـــــود

گل به گلشن آمده ، گــــلخانه و گـــــلشن کــــجاست

نظرات 7 + ارسال نظر
سمانه محمدی شنبه 4 خرداد 1392 ساعت 06:27 ب.ظ http://www.taranomm111.blogfa.com

سلام استاد بزرگ خیلی عالی بود

zahra دوشنبه 6 خرداد 1392 ساعت 02:39 ب.ظ http://zahta74.blogsky.com

mr30 az hozor garmtooon

zahra پنج‌شنبه 9 خرداد 1392 ساعت 06:36 ب.ظ http://zahra74.blogsky.com

از پسرکی فقیر پرسیدند

آیا تو هم دروغ گفته ای

گفت:آری....

من دروغهایم زمانی شروع شد که متن انشا این بود:

{تابستان را چگونه گذراندید}

zahra جمعه 10 خرداد 1392 ساعت 01:00 ب.ظ http://zahra74.blogsky.com

اینایی که از خیابون یه طرفه رد میشن
هم چپ نگاه میکن هم راست
اینا همونایی هستن که هم از دشمن نارو خوردن !
هم دوست !

zahra شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 06:15 ب.ظ http://zahra74.blogsky.com




داستان عاشقانه اثبات عشق

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم

سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به

وضوح حس می کردیم…

می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از

ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه

زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم…

هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…

تا اینکه یه روز



علی نشست رو به رومو

گفت…اگه مشکل از من باشه …تو چی کار می کنی؟…فکر نکردم تا شک کنه که

دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر

تو رو همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس

راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…

گفتم:تو چی؟گفت:من؟

گفتم:آره…اگه مشکل از من باشه…تو چی کار می کنی؟

برگشت…زل زد به چشام…گفت:تو به عشق من شک داری؟…فرصت جواب ندادو

گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم…

با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون

هنوزم منو دوس داره…

گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه…

گفت:موافقم…فردا می ریم…

و رفتیم…نمی دونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه می جوشید…اگه واقعا عیب از من

بود چی؟…سر

خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت

فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم…

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…بهمون

گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره…

یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره

هردومون دید…با

این حال به همدیگه اطمینان می دادیم

که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس…

بالاخره اون روز رسید…علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو

می گرفتم…دستام مث بید می لرزید…داخل ازمایشگاه شدم…

علی که اومد خسته بود…اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟

که منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…اما نمی دونم که تغییر چهره اش از

ناراحتی بود…یا از

خوشحالی…روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می

شد…تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود…بهش

گفتم:علی…تو

چته؟چرا این جوری می کنی…؟

اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟…من

نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم…

دهنم خشک شده بود…چشام پراشک…گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو

دوس داری…گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی…پس چی شد؟

گفت:آره گفتم…اما اشتباه کردم…الان می بینم نمی تونم…نمی کشم…

نخواستم بحثو ادامه بدم…پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم…و

اتاقو انتخاب کردم…

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم…تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام

طلاقت بدم…یا زن بگیرم…نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراین از فردا تو واسه

خودت…منم واسه خودم…

دلم شکست…نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش

کرده بودم…حالا به همه چی پا زده…

دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم…برگه جواب ازمایش هنوز توی

جیب مانتوام بود…

درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…احضاریه

رو برداشتم و از خونه زدم بیرون…

توی نامه نوشت بودم:

علی جان…سلام…

امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی…چون اگه این کارو نکنی خودم

ازت جدا می شم…

می دونی که می تونم…دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی

شه جدا شم…وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه…باور کن اون قدر

برام بی اهمیت بود که حاضر

بودم برگه رو همون جاپاره کنم…

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه…

توی دادگاه منتظرتم…امضا…مهناز

زهرا یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 08:20 ب.ظ http://zahra74.blogsky.com

سلام خوبین ؟ببخشین گفته بودین میلمو با موبایلم بفرستم؟؟برا چی آخه؟؟

آرتیکاس بحرانی سه‌شنبه 17 دی 1392 ساعت 09:26 ب.ظ http://www.yadegare91.blogfa.com/

سلام و این شعر هم زیباست زیبا! مرحبا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد