این شعر را در بهمن ماه 89 در داراب سروده و تقدیم بینندگان خوبم می نمایم .
بیا که عکس خدا روی شانه ات پیداست
برای کشتن من این بهانه ات پیداست
به راه سادگی ام دام و دانه می پاشی
فضای حادثه در دام و دانه ات پیداست
دوست قدیمی از اینکه هنوز به یادم هستی سپاسگزارم...
سلام . استادمن به یادتون و عاشق نوشته هاتون هستمو همیشه افتخار می کنم سعادت دیدارتون رو از نزدیک داشتمامید که سالم و سلامت و قلمتون پایدار باشه
سلام وب خوبی دارین به منم سر بزنین اگه میشه منو به اسم چشم انتظار لینک کنین بعد بگید با چه اسمی لینکتون کنم ممنون
سلام دوست خوبم مرسی منو لینک کردی لینک شدی
با عرض سلام و خسته نباشید.اگه تبادل لینک مایل هستی؟عنوان لینکمو بزار :گالری بزرگ عکس تو عکسhttp://www.ax2ax.ir/و خبرم کن بگو لینکتو چی بزارمبا تشکر هادی
بدو بیا که اپم [گل]
سلام به استاد خودم ُ خوشحالم که تونستم دوباره در خدمت شما باشم و از اشعار زیبای شما استفاده کنم....
حالا که آمده ای چترت را ببند ...در ایوان این خانه ...جز مهربانی نمی بارد
ارزش بودنت را همیشه از اندیشه ی یک لحظه نبودنت میتوان فهمید...
دوست قدیمی
از اینکه هنوز به یادم هستی سپاسگزارم...
سلام . استاد
من به یادتون و عاشق نوشته هاتون هستم
و همیشه افتخار می کنم سعادت دیدارتون رو از نزدیک داشتم
امید که سالم و سلامت و قلمتون پایدار باشه
سلام وب خوبی دارین به منم سر بزنین اگه میشه منو به اسم چشم انتظار لینک کنین بعد بگید با چه اسمی لینکتون کنم ممنون
سلام دوست خوبم مرسی منو لینک کردی لینک شدی
با عرض سلام و خسته نباشید.
اگه تبادل لینک مایل هستی؟
عنوان لینکمو بزار :
گالری بزرگ عکس تو عکس
http://www.ax2ax.ir/
و خبرم کن بگو لینکتو چی بزارم
با تشکر هادی
بدو بیا که اپم [گل]
سلام به استاد خودم ُ خوشحالم که تونستم دوباره در خدمت شما باشم و از اشعار زیبای شما استفاده کنم....
حالا که آمده ای چترت را ببند ...در ایوان این خانه ...جز مهربانی نمی بارد
ارزش بودنت را همیشه از اندیشه ی یک لحظه نبودنت میتوان فهمید...