کیفر اثر نظام هستی است

مرداد ۷۹ داراب

روزی که زمین حاج گم شد

از بی خبری راهی قم شد

بگرفت ره دیار مجنون

می زد ز گناه خیمه در خون

گفت این چه ولایتی است بلخ است

اوقاتم از این دیار تلخ است

من حاجیکی عیال وارم

راکد شده از نزول کارم

هرجا که دو نبش بینم از دور

یادی کنم از دو نبش منصور

دیوانه من از مرگ زمینم

در کوچه غم گوشه نشینم

بنما فرجی به حال زارم

از مرگ زمین تعزیه دارم

بردند مرا دیزی و کاسه

بی کاسه دلم در التماسه

من هرچه یتیم بوده کشتم

آذوقه نهاده روی پشتم

من بیوه زنان به خار بستم

خود را به سر مدار بستم

من مال خدا و خلق خوردم

کس پس نگرفت دستبردم

من ( عارف ) دون به بند بستم

شادم که ز هر گزند رستم

ای وای که بستنش خطا بود

او پرتوی از ذات خدا بود

اکنون شده ام ضعیف و لاغر

در خون خطا شدم شناور

این عاقبت دراز دستی است

کیفر اثر نظام هستی است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد