١٧ بهمن ماه ٨٢ در داراب
نام تو می برم و گریه به همراه من است
آنچه پیچیده به دور سر تو آه من است
دور آگاهی من سادگی ام می پیچد
یادگاریست که در ناله ی آگاه من است
جاه را نیست اثر بر تن فرسوده ی من
غربت و دربه دری جلوه گر جاه من است
سال سختی است که با غربت و تنهایی رفت
پشت این سال سیه غربت هر ماه من است
غزلم دست لطیفی است که بر گردن توست
شعر آشفته ای از شه غزل شاه من است
دل من خواسته با یاد تو باشد همه شب
این همان مونس دیرینه ی دلخواه من است
نیست ممکن که شود خارج و آسوده شوم
یاد تو گنج عمیقی است که در چاه من است