چه روز قشنگی!!!

داراب سال ۶۶

چه روز زلالی!
چه روز قشنگی!
چه روز عزیزی!
چه روز غریبی!
هوا مساعد برای گریه کردن
برای غصه خوردن
برای بی تو مردن
ای تنها!
ای غمگین!
ای مجروح!
ببار!ببار!ببار

سادگی را تو به من دادی یاد

* سادگی را تو به من دادی یاد*


تقدیم به مادرم در سال ۶۵ داراب


ســــــادگی را تـــــو به من دادی یــاد
خانـــــــه آخرتــــــت بــــــاد آبـــــــاد
مهربان بودن و بد دیدن و دم بر نزدن
همه از مکـــــتب تو یاد گرفتم اســـتاد
شادی و شور و نوا بود و تو با مـن بودی
یاد آن شادی و شوری که نرفتــم از یاد
دســــتهایم بگرفتی که مـــــرا راه بری
پــــایم از این ره پر خـــــار پر از آبله باد
بـــــی تو آزاد نبودم شـــــده ام زندانی

کاش من هم چو تو روزی شوم از غم آزاد


از فتاح بحرانی


http://fbahrani.blogsky.com

وعده فردا

داراب سال ۴۵

ای یاد رویت روشنی بخش سیه شبهای من
هر شب به گردون می رسد گلبانگ یا رب های من
هر روز گویی می دهم کام تو فردای دگر
مردم ازاین فردای تو کی می رسد فردای من
ترسم زمینگیرم کند از زندگی سیرم کند
خاکسترم سازد ز غم این عشق پا بر جای من
امشب بیا بهر خدا پایی بنه بر کلبه ام
بنگر در این ماتم سرا شبهای وحشت زای من
گفتم که با نی سر کنم شبهای هجران تو را
غافل که ناید از دلم در نای من جز وای من
من گوهر یک دانه ام در کوی عشق افسانه ام
خوبان دنیا سر به سر هستند بس شیدای من
گفتم که از کویت روم شاید فراموشت کنم
غافل که در گیسوی تو بند است دست وپای من
فتاح برو در گوشه ای تنها و بی کس جان بده
رفتم نخواهم او شود در این جهان رسوای من

سرو خانمان افتاد

داراب سال ۷۸

شبی از دست بی ترحم باد
پدرم سرو خانمان افتاد
سرو نازی که ناز پروردی
درس ازادگی به من می داد

کوچه ی شعر تو

داراب ۱۸/۷/۷۱

یک شب از کوچه شعر تو گذر خواهم کرد
شهر را مشتعل از نور هنر خواهم کرد
با پر شعر تو پرواز کنم تا به فلک
فلک از هلهله شعر تو کر خواهم کرد