همه رفتند

دست خالی

سخنی دارم

سرشار از هیچ

می خرامد

سخن از

هیچ

به گرد

همه چیز


با سلام به کلیه دوستان همیشه خوبم ، از اینکه بهتر از این نمی توانم سخنم را عریان کنم معذورم . کتابی در مورد این شعر دارم که اگر عمری باقی باشد به شما تقدیم خواهد شد . دوستانی که زیاد مایل هستند می توانم شرح مختصری به وسیله ایمیل یا موبایل در اختیارشان قرار دهم . وجود شما در اطراف من باعث افتخار من است .


نهم آبان 1390 داراب


زین باغ مصیبت زده مرغان همه رفتند

زاغ و زغن و بلبل خوش خوان همه رفتند

مور و مگس و پشّه و گنجشک و پرستو

بستند در خانه و گریان همه رفتند

ریحانه بگو داغ دل من تو به ریحان

گل ها به فنا رفته و ریحان همه رفتند

هر تازه درختی شده یک تازه عروسی

در زیر سر سایه قرآن همه رفتند

با سبزی خود سبز نمودند زمین را

آن سبز قطاران به بهاران همه رفتند

آتش به حسد ریخت به خرمنگه آنها

لب تشنه و پابسته و عریان همه رفتند

غربت زده بودند به غربتکده دهر

با غربت جانسوز ، غریبان همه رفتند

دزدان که از این سفره غنیمت زده بودند

دل خسته و نالان و هراسان همه رفتند

آنها به غلط کشته یک مرد پریشان

گیسو همه کندند و پریشان همه رفتند

کس نیست به دادم برسد در غم آنها

ای وای که این دادرسانان همه رفتند

مخروبه شده خانه این خانه خرابان

بگذاشته سر رو به بیابان همه رفتند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد