داراب ۲۷ دی ماه ۱۳۸۵
دســـــــت بکـــــــر بیــــــکران مـــن ببیــــــن
من نهان از چشـم تو سرّ نهان من ببــــــین
من نشــــــانم دفـــن کردم زیر کاج کنــج باغ
پای کاج بی نـــشانم رو نشـان من ببــــــین
نیست ارزان قیــــمت ِ کـــــالای هـــمراه مرا
من گرانبـــــارم بیا بار گـــــران مـــن ببیـــــن
کوه آتـــــش سر زند اینجا بیا آتـــــش بگیـــر
در کنـــــار آتــشــــــم آتشفــــــشان ببیـــــن
کهکـشان زیر خیــــالم پر زند چــــــون پرّ کاه
کهکشانی شو بیا و کهـــکشان من ببیــــــن
آمــــدی و رفت از کف تاب و تب اینجا بــــمان
آخرین جان کندن تاب و تــــوان من ببــــــیــن
من روان کردم به دنیا سیلی از آب دو چشم
قدرت تخریبـــــــی سیل روان مـــــن بـــــبین
در جــــــهان بی جان نمـــــی ماند کــــسی
مـــــن ندارم جـــــان بیا جان جـهان من ببین
من دهانم دوختند از بس حقیقت می سرود
با دهـــــان دوخــته حــرف از زبان من ببیـــــن
گمشده ام ، در یک قفس سرخ ،در یک باغ پر از گلهای سرخ محبت و عشق...
گمشده ام ، در قلب یک عاشق ، در قلب یک مجنون ....
گمشده ام ، در یک آغوش گرم ، در دشت پر از آرزو و امید ...
گمشده ام ، در کنار دریا ، لحظه غروب خورشید ، درون دستهای گرم یک معشوق....
گمشده ام ، در کوهستان و صحرا ، در آسمان و این دنیا!
من یک گمشده پر آوازه ام ، یک گمشده در دنیای قلبها!
سلام. خوبی؟ وب لاگ زیبایی داری.خوشحال میشم به دفتر عشق هم بیای. شاد باشی. یا حق
مرسی از حضورت در دفتر عشق دوست عزیزم
سلام. خوبی؟ دفتر عشق آپدیت شد . منتظر حضور گرم شما هستم. شاد باشی. یا حق
سلام استاد شعرتون خیلی عالی بود استاد
منم به روز هستم
راستی استاد اگه اجازه می دیدید وبلاگتون رو لینک کنم ؟؟؟؟
دیگر این دل آن دلی نیست که در آرزوی یک یار با وفا باشد ، این دل از بی وفایی خود نیز بی وفا شده است....
دیگر این دل آن دلی نیست که در انتظار یک همزبان و همیار باشد ، این دل از تنهایی خرد خرد شده است....
دیگر این دل آن دلی نیست که کسی را دوست داشته باشد ، این دل از شکست و بی محبتی بی احساس شده است....
سلام. دفتر عشق آپدیت شد. منتظر حضور گرم شما هستم. در پناه حق
سلام به استاد خودم:
دیگه یادی از این شاگرد خود نمی کنید...
ولی من شما را به یاد خواهم داشت...
باید استاد و فرود آمد بر آستان دری که کوبه ندارد...
چرا که اگر به گاه آمده باشی دربان به انتظار توست...
و اگر بی گاه...
به در کوفتنت را پاسخی نمی آید...
من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن هیچ انسانی
،انسان دیگر را خوار نمی شمارد.
زمین از عشق و دوستی سرشار است و صلح و آرامشگذرگاه
هایش را می آراید.
من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن همگان راگرامی
آزادی را می شناسند.
حسد جان را نمی گزد و طمع روزگار را بر ما سیاه نمی کند.
من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن ،سیاه یا سفید،
از هر نژادی که هستی از نعمتهای گستره زمین سهم می
برد.
هر انسانی آزاد است ،شور بختی از شرم سر به زیر می
افکند ،و شادی همچون مرواریدی گران قیمت ،نیازها تمامی
بشریت را بر می آورد.
چنین است دنیای رویای من!
اندر دل من مها دلافروز توئی
یاران هستند لیک دلسوز توئی
شادند جهانیان به نوروز و بعید
عید من و نوروز من امروز توئی
سال نو مبارک
یا علی مدد
سلام. حالتون خوبه؟ خیلی وقته که آپ نکردین٬ منتظر پست بعدیدتون هستم.
حق یارتون
یا علی
سلام استاد عزیزم
راستش دیره ولی روز معلم رو بهتون تبریک می گم
من به روز هستم خیلی هم دلم براتون تنگ شده
خواهم تو را مهمان کنم در گوشه ازقلب خویش
ایا قبولش می کنی این کلبه ویرانه را ؟؟؟؟