۲۷ آبان ماه ۸۵ داراب
باز هــــم تنهایی گلدار من گـل مــــــی کند
باغ فکــــــرم یادی از آواز بلــبل مـــــی کند
می فروشــــم خـــــــون خود را بر شـــــــما
خونتان می جوشد و از جوش غلغل می کند
خواب رفتم زیر گیسوی تو دیشب تا سحر
خواب شیرینی که ماهی زیر یک پل می کند
من تحـــــمل می کنم زجـــــــر زمان پر فریب
کوه کی این زجر جان فرسا تحمل می کند ؟
دستمالت را که روزی بوسه بر دست تو زد
می برد باد و نثار دســت سنبــــل می کند
بوده محکم رشته ی پیوند انسم با شـــما
این زمان بی نشان پیوند ما شل می کند
هر کجا پا می نهم گفتار بند است و جفا
کی خدا وارونه این دور تسلسل می کند
سلام دوست عزیز
واقعاً وبلاگ خیلی قشنگی دارید من به نوبه ی خودم ازتون کمال تشکر رو دارم .
امیدوارم هر روز موفقتر از دیروز باشید
ممنون از اینکه در وبلاگ هم نظر دادین ... یک دنیا ممنونم
موفق باشی دوست من . بای
سلام
سلام استاد با اجازه من این شعر زیباتونو یادگاری بردم به وبلاگم شاد باشید