داراب فروردین ۱۳۸۴
شب است و چهره ی ماتم به خواب می بینم
خـــــرابه خــــانه ی دل را خـــراب مــــی بینـــم
تمـــام عـــمر بـه دنـــبال کهکـــشــان گــشتــم
نـــدیــــده گمشـــده ام را شـــهاب می بیــــنم
ز سوز سینه ی مردم به چهار ســــوی جــهان
زمــــیـــن ســـوخـــته در التــــهاب می بیــنـــم
به پیــــچ و تاب ثانیه ســــرعت گرفته فاصله ها
هـــنوز ثانــــیــــه در پیـــچ و تـــاب مــی بینــــم
ز اوج بــــدگــــهران فتــــنه مـی شــــود جــــاری
به قــــعر اهــــل نــــظر در نــــاب مـــــی بینــــم
حـــــقیقــــتی نبــود تــــا عیـــــان کـــــنم آنــــرا
تمـــــام دور و بـــــرم را ســـــراب مـــی بـــــینم
کــه تــــا رهــا شــوم از دست بــــودن دلــگیــــر
روان همیـــشه خــــودم را حبــــاب می بیــــنم
عنـــــان عــــقل به احســــــاس داده ای فتــــاح
غـــــلط برفتـــــه و راهــــــم صــــواب می بینــــم
فتاح جان بادرود...شعرزیبائی بود...تلاش کن شعرهائی با زمینه های اجتماعی که با شرایط نامطلوب کنون سازگاری داشته باشه انتخاب کنی..ممنون.موفق وپیشرو باشی
دوست گرامی درود...تنهائی هایت را با من فریاد کن در گوش این شب سربی...هم گام شورفیق..کاین رزم مشترک تنها نمی شود...احساست ستودنی است موفق باشی.مینو
ندیده گمشده ام را شهاب میبینم ...
سلام.خوبید.شعر بسیار زیبایی بود.مثل همیشه.خیلی خوشم اومد.قالب وبلاگتون هم که دیگه حرف نداره.خیلی خیلی زیبا و جالبه.راستشو بخواهید من تا حالا بارها و بارها اومدم نظر بدم اما هر بار نمی شد.اما این بار گفتم صد بار هم که نشه بازم سعی میکنم.مثل این که اینبار دارم موفق میشم.همیشه شاد و موفق باشید.فعلا ...
شعر اولی رو که خوندم کلی دنبال اسم شاعر گشتم تا دوزاریم افتاد که شعرها مال خود شماست. راستش یه کم به طبع شعرت حسودیم شد.
سلام...........چه متن قشنگی بود...وبلاگ قشنگت رو دیدم. خیلی لذت بردم..ادم رو به فکر میبرد......ببخشید که دیر اومدم اخه امتحاناتم بود و برای همین هم نتونستم بیام سر بزنم.......روزای شادی داشته باشی......( دارم میرم...
ی جایی که ...)
درود فتاح عزیزم . شعر خیلی قشنگی نوشته بودی . همیشه خوندن شعرات بهم آرامش میده . چون با تموم وجودت شعر می گی و شعرات صمیمیه و نزدیکه . ببخشید من نمیتونم درست حرف بزنم . در کل خیلی توپه !!!!!
موفق باشین و خداحافظ .
فتاح جان سلامی گرمتر از گرم.. خیلی دلم براتون تنگ شده.. کجایین بابا شما.. مارو که حتما دیگه فراموش کردین؟ خیلی خوشحالم که باز شعرهای قشنگت رو می بینم... حتما سر بزن منتظرتون هستم... یا علی.....
سلام...از وبلاگ امین خسروی اینجا میآم و گفتم بهت بگم رامین خیلی خیلی خوبه آخه...بیا پیشم شاید منو شناختی منتظرتم به بچه های داراب هم سلام برسون...شاد باشی.
درود بر فتاح عزیز و یار دیرینه من .... دیریست که از حریم مقدستان دور افتاده بودم و با سوز پاک دلت و احساسات سرشار از مهرت هجری داشتم کنون به کاروانسرای عطر آگینت با حضور شرم و خاکساری حجره ای را در همسایگی عشق و جنون و تنهاییت به عاریه گرفتیم تا همیشه همراز داغهای لاله باشیم و جام در جام به هم بزنیم و بانگ نوشانوش سر دهیم و از تنهایی و دیوانگی شورها به پا کنیم ... زندیق خسته چون مرغکی پر شکسته در جوار حریم ملکوتیت همساز و همنوای توست ای همدرد .....(چند روز بود که صفحه نظرات برایم باز نمیشد امروز موفق شدم تا برایت فتاح جان کامنت بگذارم ) آری عزیز خرابه خانه دل را خراب میبینم ....ندیده گم شده ام را شهاب میبینم ... خیلی زیبا و با احساس ....گناه من همین است اینکه انسانم ... از غزل (دیوانه) مست شدم و بسیار لذت بردم خیلی زیبا شرح جنون خودمان کرده ای و هزاران درود بر شما ...همیشه به حریمت این درویش شوریده خواهد آمد ....بدرود اهل دل فتاح جان تا گاهی دیگر