وداع

پانزدهم اردیبهشت ۴۵ داراب

روم زین شهر و می بوسم قد چون سرو یارم را
منم محکوم و وقت مرگ بوسم چوب دارم را
سرا پا آتشم هنگام رفتن وای بر حال دل زارم
مگر مرگ آید و کوتاه سازد این شرارم را
بهار و بلبل و ساقی نمی سازد مرا خوش دل
بهار روی تو خوش رنگ می سازد بهارم را
به من رخصت دهید ای همرهان تا بینمش یک دم
کنم رنگین ز خون دل سر و روی نگارم را
شرار آتش عشقت که در دل می زند شعله
از آن ترسم بسوزاند گل سنگ مزارم را
روم از شهر تو بیرون و اما کی رود از دل
خیال نرگس عاشق کش سیمین عذارم را
چنان با عشق تو مشغول گشتم ای کمان ابرو
که گم کردم در این دنیا کس و کار و تبارم را
شبی در عالم رویا بدیدم عشق خود گفتا
برو دیگر نکن اندیشه شهر و دیارم را
پرستارانه بازا بر سر بالین من امشب
ز روی ماه خود روشن بگردان شام تارم را
تو «فتاح» رو صبوری پیشه کن زین عشق سوزانت
ز دل بیرون بکن اندیشه بوس و کنارم را
نظرات 1 + ارسال نظر
سمن یکشنبه 16 اسفند 1383 ساعت 07:27 ب.ظ http://motanagheznama.blogsky.com/

خیلی زیباست من دوست دارم با شما تبادل لینک کنم اما بلد نیستم اگر به گوئید چه طور حتما این کار را میکنم. به من هم سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد