بر باد سوار


١٥ آذر ماه ١٣٨٢ داراب


باد آهسته صدا کرد مرا

گفت برخیز و بیا

دوش من میل سواری دارد

میل دادن به تو یاری دارد

اسب تنهایی تو زین شده است

کهکشان بهر تو آذین شده است

عشق را همره این باد ببر

خاک نفرین شده از یاد ببر

زخم ها خورده زمین از پی نامردی دهر

شهرها مرکز دردند و با مردم قهر

من تو را پاک از این خاک برون خواهم برد

سوی افلاک دگر غیر زبون خواهم برد

پر زد آن باد سبک سیر و مرا با خود برد

زخم هایی که به تن بود

به آینده سپرد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد